بازدید این صفحه: 4927 تاریخ انتشار: 1394/7/19 ساعت: 06:55:45
مروری بر نشریات فلسفی(1)
بازخوانی مسئله منطقی شر و تئودیسه مبتنی بر خیرهای برتر از سوئینبرن
در نوشته پیش رو بیست و پنجمین شماره فصلنامه علمی-پژوهشی پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حكمت) را پی می گیریم.
موضوع: اندیشه
به گزارش مرجع ما (پایگاه اطلاع رسانی مراجع شیعه)؛
در نوشته پیش رو بیست و پنجمین شماره فصلنامه علمی-پژوهشی پژوهشنامه فلسفه دین (نامه حكمت) را پی می گیریم. مقالات این شماره عبارتند از: نظریه اعتبار – تفسیر در اندیشه علامه طباطبایی؛ مقدمه ای بر فلسفه الهی اسلام، جایگاه معرفت شناختی انبیاء در سیر معرفتی انسانها از دید غزالی: نقش تعلیمی، واقع گرایی در فلسفهٔ دین ویلیام جیمز، از سازگارگرایی تا ضدسازگارگرایی خداباوری و تكامل داروینی: بررسی و نقد چهار دیدگاه، دشواری های ابن سینا در پذیرش یا انكار معاد جسمانی، وجود خدا و صرفه مندی اخلاق، تاملی در سازگاری درونی اندیشه فلسفی ملاصدرا درباره شناخت انسان از خداوند، بازخوانی مسئله منطقی شر و تئودیسه مبتنی بر خیرهای برتر از سوئینبرن.
نخستین مقاله «نظریه اعتبار – تفسیر در اندیشه علامه طباطبایی؛ مقدمه ای بر فلسفه الهی اسلام» اثر زهیر انصاریان ، رضا اكبریان و لطف الله نبوی هست. نگارندگان معتقدند دیدگاه علامه طباطبایی درباره پیوند دین و فلسفه را می توان در دو مقام پدیداری و فهم ره گیری كرد. نسبت دین و فلسفه در مقام پدیداری از حیثیات مختلفی نظیر روش، مسائل، زبان و زمان مورد بررسی قرار می گیرد. در این نظریه به جهت مرموز و مجهول دانستن روش وحیانی امكان تبیین نسبتِ روشیِ دین و فلسفه وجود ندارد. متون دینی در تبیین معارف عالی خود از همان زبان مرسوم میان مردم بهره می برند كه از جمله اعتباریات محسوب می شود و نسبت آن با حقایق محاكی از آن نسبت مثل به ممثل است. همچنین اوج دین از دیدگاه علامه طباطبایی زماناً متاخر از اوج فلسفه حادث شده است. مناسبات دین و فلسفه در مقام فهم نیز عبارت است از روش هایی زبانی مبتنی بر تفسیر قرآن به قرآن كه دانش فلسفه را با فهم صحیح از متون دینی به جایگاهی می رساند كه كمال آن در فلسفه ای دینی متجلی می شود كه در آن همه قضایای نظری و عملی بالتحلیل به اصل توحید بازگشت داشته باشد.
دومین مقاله «جایگاه معرفت شناختی انبیاء در سیر معرفتی انسانها از دید غزالی: نقش تعلیمی» نوشته زهرا پور سینا هست. نگارنده در این مقاله به روش تحلیلی، به مسئله نقش معرفت بخشی انبیا (ع) از دید غزالی می پردازد. این نقش كه هم شامل نقش تعلیمی و هم تربیتی است، در جنبه تعلیمی، نقشی مستقیم و غیرمستقیم است. نیز این كه تعلیمات انبیا هر دو حوزه حقایق ناظر به عالم واقع و معرفت های اخلاقی را شامل می شود. در این نقش علاوه بر این كه ایشان به عرضه حقایقِ ورای مرتبه عقل استدلالی می پردازند، ارائه دهنده طریق دست یابی به عالی ترین سطح عقلانی معرفت نیز هستند تا انسان ها با صعود در مراتب معرفتی، خود، بدان معرفت عالیه دست یابند. در این راستا، یگانگی و پیوستگی عمیقی كه میان عقل و شرع (تعلیمات نبوی) از دید غزالی وجود دارد نیز مورد توجه قرار می گیرد و روشن می شود كه غزالی شروع حركت عقلی ـ علمی انسان را با دریافت معرفت وحیانی (شرع) به یكدیگر گره می زند و به نظر او اساساً این، تنها سطح نبوی معرفت یا علم مكاشفه است كه راهنمای انسان در رسیدن به معرفت یقینی، كه استكمال معرفت عقلانی انسان در مرتبه پایین تر است، می شود.
سومین مقاله «واقع گرایی در فلسفهٔ دین ویلیام جیمز» نوشته عباس حاج زین العابدینی و محسن جوادی هست. نگارندگان برآنند علاقهٔ اصلی جیمز به موضوع دین معطوف به نتایج عملی باور دینی در زندگی واقعی شخص صاحب باور بوده است. رهیافت عام او برای توجیه صدق باور دینی نیز توسل به همین نتایج است. همین زمینه و برخی از اظهارات خود جیمز در خصوص ملاك صدق باور سبب شده است كه برخی از مفسران جیمز او را فیلسوفی بدانند كه تلاش كرده تا «عمل گرایی» را همچون بدیلی برای «واقع گرایی» در عرصهٔ متافیزیك، معرفت شناسی و فلسفهٔ دین مطرح كند. در این مقاله با استناد به مجموع بیانات جیمز در باب صدق باور و نیز آرای او در زمینهٔ تجربهٔ دینی نادرستی تفسیر یادشده نشان داده و ثابت می شود كه در نظریهٔ صدق جیمز وجود واقعیات مستقل از ذهن پیش فرض گرفته شده و التزام جیمز به عمل گرایی در عرصهٔ توجیه باور دینی منافاتی با التزام او به واقع گرایی دینی، یعنی دیدگاه قائل به وجود قابل شناخت و مستقل از ذهن موضوع باور دینی، ندارد.
چهارمین مقاله «از سازگارگرایی تا ضدسازگارگرایی خداباوری و تكامل داروینی: بررسی و نقد چهار دیدگاه» نوشته سیدحسن حسینی هست. در این مقاله، با ارائه یك دسته بندی چهارگانه از معتقدان به سازگارگرایی و ضدسازگارگرایی تكامل داروینی با الهیات و خداباوری، آرای برخی از مهم ترین نمایندگان این دسته های چهارگانه مطرح شده است. داكینز و دنت از گروه ضدسازگارگرایان اتئیستی و علامه طباطبایی از گروه ضدسازگارگرایان خداباور انتخاب شده اند. جان هات در گروه سازگارگرایان تفكیكی و شهید مطهری و پلانتینگا نیز در گروه سازگارگرایان خداباور مورد بررسی قرار گرفته اند. پس از بررسی آرای هر گروه و بیان برخی از انتقادات، در پایان، در مورد امكان سازگاری تكامل داروینی (با برخی ویژگی های آن مثل انتخاب طبیعی) با الهیات و خداباوری تردیدهایی مطرح شده است.
پنجمین مقاله «دشواری های ابن سینا در پذیرش یا انكار معاد جسمانی» اثر فاطمه صادق زاده هست. وی معتقد هست ابن سینا در مورد معاد جسمانی در آثار مختلف خود دو موضع كاملاً متفاوت داشته است. وی گاهی، پس از اثبات عقلانی معاد روحانی، می گوید معاد جسمانی را بر اساس قول پیامبر (ص) می پذیرد و گاهی، با نقد دلایل كسانی كه به معاد جسم یا جسم و روح قائل اند، تنها معاد نفوس را می پذیرد. در هر دو موضع، وی با مشكل خاصی مواجه است. ابن سینا هنگامی می تواند به جسمانیت معاد از طریق پیامبر معتقد باشد كه امكان آن را نشان داده باشد، در حالی كه وی امكان معاد جسمانی را مطرح نكرده است. پس از ابن سینا، برخی از متكلمان و حكیمان، پیش از بیان دلیل نقلی بر اثبات معاد جسمانی، امكان آن را نشان داده اند. دشواری دیگر ابن سینا هنگامی است كه معاد جسمانی را، كه مورد تایید نصوص قرآنی و روایی است، انكار می كند. وی برای حل این مسئله می گوید پیامبر (ص)، برای رعایت حال مخاطبان عام، كه توانایی درك معانی عقلی و سعادت و شقاوت حقیقی را ندارند، باید با بیان لذات و عقوبت های ملموس آن ها را به نیكوكاری ترغیب كند و از بدكاری و نافرمانی بترساند. ابن سینا با طرح نظریه تمثیل، به عنوان روشی خاص برای آموزش حقایق دینی به مردم، ظواهر آیات قرآنی و روایی را اشاراتی برای تفهیم معانی بلند قرآنی به مردم دانسته است. به این ترتیب، ورای معانی ظاهری این گونه آیات، معنایی باطنی و عقلی وجود دارد كه باید با تاویل به آن ها دست یافت. پس از ابن سینا، برخی از اهل كلام و حكمت، با غیرقابل تاویل دانستن این گونه آیات، این راه حل را مردود اعلام كرده اند.
ششمین مقاله «وجود خدا و صرفه مندی اخلاق» از مسعود صادقی و اسدالله آژیر هست. در این نوشتار، پس از تهمید مقدمه ای بسیار كوتاه در باب معنا و جایگاه براهین اخلاقی، برهان نوینی تحت عنوان «برهان ضرورت خدا و/یا دنیای جبرانگر برای صرفه مندی اخلاق» تبیین خواهد شد. ادعای نوشتار پیش رو این است كه در كنار توسل به مقوله جبرانگری خداوند و جایگاه توبه در اخلاقیات دینی می توان از طریق توسل به مقوله صرفه مندی اخلاق، وجود خدا را برای توجیه تام اخلاق ضروری ساخت. در این برهان ضروری دانستن وجود خدا برای اخلاق به معنای نفی استقلال روان شناختی، عقلانی، وجودشناختی و زبان شناختی اخلاق از دین نیست. در واقع اگر برهان مطلوب ما مقبول واقع شود، از یك سو راهی است برای كاهش چالشی كه میان اخلاق دینی و فرادینی وجود دارد، و دچار برخی تبعات منفی نظریهٔ امر الهی نمی گردد، و از سوی دیگر در قیاس با سایر براهین اخلاقی پیشفرض های كمتری دارد.
هفتمین مقاله «تاملی در سازگاری درونی اندیشه فلسفی ملاصدرا درباره شناخت انسان از خداوند» نوشته محمدكاظم فرقانی و علی غزالی فر هست. به باور نگارندگان، از نظر ملاصدرا، تنها گونهٔ ممكن شناخت درست و معتبر نسبت به خداوند علم حضوری است. اما به نظر می رسد كه علم حضوری انسان نسبت به خداوند خالی از اشكال و ابهام نباشد. با توجه به سایر اصول و مبانی ملاصدرا در حكمت متعالیه می توان گفت كه قائل شدن به علم حضوری در منظومهٔ فكری و نظام فلسفی ملاصدرا با سایر بخش های فلسفهٔ صدرایی ناسازگار است. در این مقاله، شش مورد از این ناسازگاری ها تحت عنوان «تامل» مطرح شده است: معضل صدق در علم حضوری به خدا، غفلت از خدا، شناخت غیرخدا، عدم شناخت واسطه های میان انسان و خدا، عدم امكان شناخت چیزی غیر از ذات خود در علم حضوری و عدم امكان شناخت ذات و صفات خداوند. به نظر می رسد ملاصدرا قصد دارد نشان دهد كه راه حل این مسئله در قلمروی فراسوی تفكر فلسفی است، به طوری كه ملاصدرا با نظام بزرگ فلسفهٔ خود در پی آن است كه تمهیدی را برای ورود به آن عرصه مهیا كند. لذا حكمت متعالیه در نهایت چیزی نیست جز مقدمه ای برای تعالی انسان، كه این تعالی از سنخ كاوش ها و فعالیت های نظری و فلسفی نیست، بلكه كاملاً عرفانی و نیازمند سیر و سلوك عرفانی است.
هشتمین مقاله «بازخوانی مسئله منطقی شر و تئودیسه مبتنی بر خیرهای برتر از سوئینبرن» اثر توكل كوهی گیگلو و جواد دانش هست. نویسندگان معتقدند مسئله شر بیش از آن كه به وجه قرینه ای و استقرایی و با اتكا بر برخی شرور گزاف و بی هدف یا انبوهی ناملایمات زندگی انسان، وجود خداوند و اوصاف كمالی او را به چالش كشد، در ساختاری منطقی، اعتقاد به خداوندی عالم، قادر و خیر محض را با وجود شرور در جهان هستی به طور منطقی ناسازگار می دیده است. پیداست كه اعتبار این استدلال منطقی در گرو صدق یا محتمل الصدق بودن گزاره الحاقی آن خواهد بود و این در حالی است كه فیلسوفانی چون سوئینبرن كوشیده اند تا با پاسخ هایی چون تئودیسه معطوف به خیرهای برتر، نادرستی این گزاره الحاقی را نشان دهند. این مقاله می كوشد تا با نگاهی دقیق به استدلال منطقی ملحدین و گزاره الحاقی مورد نظر آنان، دفاع سوئینبرن را مطرح و اشكالات وارد بر آن را بررسی كند.
کد خبر: 13947194465
1394/7/19
|